برچسب : نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 15
روزهاى شیرین کوچولوتر بودن به سرعت مى گذرند و تنها عکس و فیلم وصداهاى هرازچندگاه ثبت وضبط شده اى کنارمان مى مانند. صدالبته خاطرات قندتوى دل آب کُنى هم توى خاطرمان، کنارِ خاطراتمان...
پسرکِ دیروز و نیمچه مرد امروزِ من و بابایى،همین سه روز پیش به هجده ماهگى خدانگهدار گفت. همین امروز صبح هم با بالا زدنِ آستین و زدن واکسن آخر، کلى مرد شد. مردِ کوچولوى من!
ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...برچسب : نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 24
مامان جان!
در کمال ناباورى باید بگم که دو روز پیش از این دو ساله شدى!
ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...برچسب : نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 27
انصافا مادر بودن خیلی زیاد سخته لُپ گلی...!
مثلا همین حالائی که شیش تا دندونت تصمیم گرفتن همزمان بیان بیرون و تو درد میکشی و کلافه ای و لب به غذا نمیزنی و دست و پا و گردنِ کُپُلیت کلییییی آب شده، دقیقا همین جاست که مادر بودن زیاد سخته لُپ گلی...!
ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...برچسب : روزها, نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 24
برچسب : کشیدن, نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 33
دقیقا از کجا بود که روزهایمان انقدر تلخ شد؟. کدامین صبح بود که رنگِ خوشبختی از این دیار رخت بر بست؟
دلم فشرده می شود از این اندازه سیاهی. من خسته ام... خسته از سنگینیِ سایه ی خشم و بد طینتی بالای سرِ سرزمینم.
خدایا به مردمم نگاه کن... لطفا!
ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...برچسب : غُر, نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 12
برچسب : نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 33
پسرم وقتی تشنه است بی وقفه میگه آب بَ..... آب بَ..... آب بَ
بعد که براش آب میارم یه نفس عمیق می کشه و لب هاش رو می چسبونه به لیوان.
تو اون لحظه دلم میخواد توی دستم ورزش بدم واقعا.
ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...برچسب : نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 19