ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی

ساخت وبلاگ
دوشنبه 3 مهر 1396 ساعت 02:39 سلام ببین مم ازبچه متنفرم اضلانمیفهمم چرابایدادم ارامششوفدای بچه کنه که همش بدبختیوبیخوابیه میخام بدونم بااینهمه سختی که تااخرعمرهم ادامه داره میرزه واقعا؟ امتیاز: 0 0 ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 15 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 8:10

روزهاى شیرین کوچولوتر بودن به سرعت مى گذرند و تنها عکس  و فیلم وصداهاى هرازچندگاه ثبت وضبط شده اى کنارمان مى مانند. صدالبته خاطرات قندتوى دل آب کُنى هم  توى خاطرمان، کنارِ خاطراتمان...

پسرکِ دیروز و نیمچه مرد امروزِ من و بابایى،همین سه روز پیش به هجده ماهگى خدانگهدار گفت. همین امروز صبح هم با بالا زدنِ آستین و زدن واکسن آخر، کلى مرد شد. مردِ کوچولوى من!

ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...
ما را در سایت ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 24 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 8:10

مامان جان!

در کمال ناباورى باید بگم که دو روز پیش از این دو ساله شدى!

ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...
ما را در سایت ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 27 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 8:10

انصافا مادر بودن خیلی زیاد سخته لُپ گلی...!

مثلا همین حالائی که شیش تا دندونت تصمیم گرفتن همزمان بیان بیرون و تو درد میکشی و کلافه ای و لب به غذا نمیزنی و دست و پا و گردنِ کُپُلیت  کلییییی آب شده، دقیقا همین جاست که مادر بودن زیاد سخته لُپ گلی...! 

ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...
ما را در سایت ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی دنبال می کنید

برچسب : روزها, نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 24 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 7:33

داشتم به پسرک نگاه می کردم. پاهای کپلش اندازه ی قبل تر ها کپل نیست. بدنش دارد کشیده می شود و این یعنی بزرگ شدن.  بزرگ شدنِ فرزند را باید شاکر بود که هستم، هستیم. هزاربار... اما  راستش کمی هم حس های عجیب و غریب و نگران کننده با خودش همراه دارد. نگرانی از کم شدنِ وابستگیِ این روزهایش، یک ترس از فراموشی... شاید هم حسادتی که تا به حال تجربه اش نکرده بودم آری... اینجا مادری می نویسد  که دقیقا دو سالِ قبل از امروز به چنین حرف هایی می خندید. برایش غیرمنطقی و دور از تصور بود. حالا اما به ران های مردِ کوچولوی زندگی اش زُل زده و موج موج از این افکار تجزیه و تحلیل می کند.  ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی دنبال می کنید

برچسب : کشیدن, نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 33 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 14:16

دقیقا از کجا بود که روزهایمان انقدر تلخ شد؟. کدامین صبح بود که رنگِ خوشبختی از این دیار رخت بر بست؟

دلم فشرده می شود از این اندازه سیاهی. من خسته ام... خسته از سنگینیِ سایه ی خشم و بد طینتی بالای سرِ سرزمینم. 

خدایا به مردمم نگاه کن... لطفا!

ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...
ما را در سایت ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی دنبال می کنید

برچسب : کجا,انقدر,شدیم؟, نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 27 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 14:16

متاسفانه آدم بعد از خوندنِ یک سری وبلاگ ها از زن بودنِ خودش متاسف میشه.

ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...
ما را در سایت ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی دنبال می کنید

برچسب : همه,دروغ, نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 29 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 14:16

هنوز هم سخت و مستحکم، معتقدم هیچ چیزِ بچه داری به اندازه ی دندان درآوردن اذیت کننده نیست.... حالا شما فکر کن آن دندان، کُرسی باشد...!  به سبزه آراسته شدن که شاخ و دم ندارد.شاید کسی فکرش را هم نمیکرد منی که همه چیز را با الف و یایِ آخرش توضیح و ترسیم و اجرا میکردم اینطور کم گوی و گزیده گوی شده باشم. چه در دنیای حقیقی و چه در مجازی...خب راستش خودم هم باورم نمیشود :) از اینکه بخواهم بگویم خوب هستیم یا بد واهمه دارم. از یک جایی به بعد دیگر اینجا را دوست نداشتم. دیگر انرژی های مضاعف نگرفتم. شارژ نشدم... می دانید از کجا؟ از همان جایی که وقتی از همسر و ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی دنبال می کنید

برچسب : غُر, نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 12 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 14:16

از وقتی  راه افتادی بیشتر نیاز به مراقبت داری پسرم.کنجکاویت دو صد چندان شده و لحظه ای آروم نمی گیری.... گاهی وقتا که خسته میشم به چشم هات نگاه می کنم،  زُل زدن تو گردالیِ چشم هات آخرِ دنیاس، بعدِ دیدنشون پاک فراموش میشه نِق زدنم.مامان بودن وظیفه ی &nbs ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 33 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 13:03

پسرم وقتی تشنه است  بی وقفه میگه آب بَ..... آب بَ..... آب بَ

بعد که براش آب میارم یه نفس عمیق می کشه و لب هاش رو می چسبونه به لیوان.

تو اون لحظه دلم میخواد توی دستم ورزش بدم واقعا.

ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی...
ما را در سایت ماجراهای خانم توت فرنگی و آقای گلابی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pasazvesal6 بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 10:11